شیطون بلا

الف ب پ ت و.....

یه ماهی هست محمد امین به مدرسه میره خدا رو شکر تا این جا خوب پیش رفته من هم خیلی کمکش کردموبیشترین جمله ای که استفا ده کردم این بوده(مشقت بنویییییس)وچند بار هم سوتی دادم میخواستش غذا بخوره من گفتم بنویس/حروف الفبا رو تمام کردن مدرسه رفتنه امین برای من هم بد نشده 1.صبحها ساعت 7 بیدارم واحساس تندرستی میکنم تازه وقتم اضافه میارم وکلاس میرم
1 آبان 1391

رقابت برادرانه

چند روزه موج سنگینی تو خونه حاکمه موجی به نامه رقابت ماجرا اینه که ما برای تشویق محمدامین بهش گفتیم که نقاشی های قشنگترو به کمد دیواری میچسبونیم  که با استقبال محمدامین وذوقی که درنقاشی داشت کمد درعرض چندروز پراز نقاشی شد نکته جالب اینکه اگر در خانه  دعوا ویا تذکری به امین داده میشد سریع به سراغ نقاشی هاش میرفت ومارو تهدیدمیکرد که الان نقاشی هامو بر می دارم/درطی چند روز محمدامین پیشرفت جالبی داشت برام خیلی جالب بود که محمدامین تودنیای نقاشی هاش دوتا پسر میکشه واثری از دختر تو نقاشیش نیست امروز امین بنتن ومرد عنکبوتی وبتمن نقاشی کردمیثم یواشکی وبا همون حالت قدیش نیم نگاهی به نقاشی های امین میندازه دوروزیه که میثم خودش به اب واتیش می...
18 شهريور 1391

کیف مدرسه

شب همگی راهی بازار شدیم تا برای امین کیف بخریم بچم کلی ذوق کرده بود میثم نگو که بیشتر از امین ذوق وشوق کیف داشت تو هر مغازهای کیف میدیدبا صدای بلند میگفت اخ جونمی کیف بنتن ومن که حالم از این همه تبلیغات به هم می خوره به بچه ها گفتم که کیف ها یی که عکس روشون هست اصلا جنس خوبی نداره دوست دارید بعداز چندماه با کیف پاره به مدرسه ومهد برید محمد امین خیلی زودتراز میثم حرفها رو قبول میکنه ولی میثم رو مخت میره وناچاری حرفشو قبول کنی به نظر من هر بچه ای قلق خاص خودش داره ودراخر یه کوله خیلی خوب که ناقابل ٢٠٠٠٠تومانی برای امین خریدیم مدرسه امین هم غیر انتفا عی  که هر ماه باید شهریه پرداخت شود خدا به داد مردمی برسه که چند تا بچه مدرسه ای دارند ...
9 شهريور 1391

دندان شیری

امروز روز خوبی برای محمد امین بود احساس بزرگی میکنه.. (اونم نه یه کم خییییلی)ماجرااین بود که محمدامین با خوشحالی ویه کمی هم استرس اومد کنارم وگفت مامان دندونم لق شده (منم باکلی  ذوق)گفتم ببینم دوتا از دندوناش لق شده بود من هم توصیه های مادرانه به هش دادم از این قبیل ١.دست نزن خودش میافته ٢.دست بزنی دندون  جدید.ت کج وکوله درمیاد و.....امین سوالی ازم پرسید که واقعا جای تامل داشت دراین که کودکان ما درمورد همه مسایل  فکر میکنن و ذهنشون هیچ وقت خالی از تفکر وخیال بافی نیست وجالبتر اینکه با ترفند هایی میتوان افکارشان راهدایت کرد وحالا سوالش این بود که من چه طوری غذا بخورم ؟واینکه حالم از دندون مصنوعیبه  به هم میخوره؟وخدا...
2 شهريور 1391

آب بازی؛ بهانه ای برای حمام

امروز ظهر محمد امین و میثم حوصلشون سر رفته بود و همش با هم گلاویز میشدن. بهشون گفتم اگه دعوا نکنید باهم میریم آب بازی یه دفعه صدای هورا  تو فضای خونه پیچید؛ میثم بلا که از قضیه بو برده بود گفت به یه شرط گفتم چه شرطی؟ به شرط اینکه شامپو نزنی منم داستان مو ومیکروب که البته ساخت ذهنی خودمه رو براش گفتم و اونهم قبول کرد،بعد از حمام هردو منتظر بابایی بودن که موهاشون بو کنه و به به عجب بوی خوبی  میده بگه!!   ...
1 شهريور 1391

پارک بادی همراه با کیک خوشمز

دیشب جاتون خالی رفتیم پارک(زیر پل نیروگاه) اولش یه شام توپ(ماکارونی با چرخ کرده گوسفندی و سیب زمینی داخلش با سبزی) بعدش بچه ها رفتند تاب بازی و سرسره... یه پارک بادی داشت که حسابی دل محمدمیثم رو زیرو رو کرده بود و آب دهنشو نمی شد جمع کرد؛ مجبور شدیم بریم. اولش آقاهه مسؤل اونجا گفت ورودی نفری ٢هزار تومان، ما گفتیم نمی ارزه! اگه هزار قبول می کنی، بریم! آقاهه که دید مشتری حیفه بپره، گفت باشه. بچه ها حسابی بازی کردند و ما هم تماشا کرده و لذت بردیم.   ...
1 شهريور 1391

«بن تن» و «بتمن»؛ دغدغۀ امروز خانۀ ما

این « بن تن » و « بتمن » کیست که محمدامین و محمدمیثم دیوانه وار از آن یاد می کنند؟ 1. محمدامین عاشق « بتمن »: 2. محمدمیثم عاشق « بن تن »:   پ ن١: محمدمیثم، تمام لوازم (اعم از جوراب، پیراهن، کیف، مسواک، کارت بازی و...) مربوط به بن تن است. پ ن٢: محمدامین در دوران ٤سالگی عشق مردعنکبوتی بود و مثل الان میثم همۀ زندگیش مربوط به تصاویر مردعنکبوتی می شد. پ ن٣: محمدمیثم از من قول گرفته که وقتی به محمدامین کیف مدرسه می خرم، به اون هم کیف بن تن بخرم! پ ن٤: به نظرم علت اصلی این علاقه مندی ها به شخصیت های کارتونی چند دلیل دارد: ١. تبلیغات صدا و سیما و ...
31 مرداد 1391

نماز خواندن محمدامین

نزدیک یک ماه است که من و محمدامین با همدیگر نماز می خوانیم؛ هر موقع می گم که می خواهم نماز بخوانم، او هم سریعاً بلند می شود و وضو می گیرد تا با من نماز بخواند. محمدمیثم هم گاهی به قافلۀ نمازگزاران اضافه می شود؛ البته با همان حالات شلوغی -آویزان شدن به من و مادر و برادر؛ برداشتن مهر و در آوردن جیغ محمدامین؛ ضرب و شتم به من(از آنجایی که می داند ما سر نماز خلع سلاح هستیم)- عذابی برای ما درست می کند و تمام تمرکز نمازی که نبوده را از بین می برد! محمدامین اصرار می کند که نماز را بلند بخوانم تا او هم تکرار کند. من هم بلند می خوانم ولی اوج مصیبت زمان اقامه کردن نماز ظهر و عصر بود که باید آهسته می خواندم؛ البته با توضیحاتی که ب...
31 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیطون بلا می باشد