شیطون بلا

نماز خواندن محمدامین

نزدیک یک ماه است که من و محمدامین با همدیگر نماز می خوانیم؛ هر موقع می گم که می خواهم نماز بخوانم، او هم سریعاً بلند می شود و وضو می گیرد تا با من نماز بخواند. محمدمیثم هم گاهی به قافلۀ نمازگزاران اضافه می شود؛ البته با همان حالات شلوغی -آویزان شدن به من و مادر و برادر؛ برداشتن مهر و در آوردن جیغ محمدامین؛ ضرب و شتم به من(از آنجایی که می داند ما سر نماز خلع سلاح هستیم)- عذابی برای ما درست می کند و تمام تمرکز نمازی که نبوده را از بین می برد! محمدامین اصرار می کند که نماز را بلند بخوانم تا او هم تکرار کند. من هم بلند می خوانم ولی اوج مصیبت زمان اقامه کردن نماز ظهر و عصر بود که باید آهسته می خواندم؛ البته با توضیحاتی که ب...
31 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیطون بلا می باشد